ساريناسارينا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

سارينا هديه خوب خدا

تصاویر جدید سانی نازگل مامان

سلام نازگل مامان . اول چند تا کلمه جدید که یاد گرفتی رو میگم بعد هم عکسای خوشگلتو که این چند روز گرفتم میذارم . دردیس = گردش ابار = شلوار اربه = شربت دبوتر  = کبوتر تارتووون = کارتون جدیدا به اخر اسمامون یی اضافه میکنی خیلی خوشگل میگی " بابایی " ، " مامایی " به من میگی مامان به مامان جوون میگی مامایی . در ضمن خاله محبوبه رو خودت " هبومبایی " صدا میکنی . وقتی میگیم بگو محبوبه میگی " م بوبه " ولی وقتی خودت میخوای صداش کنی میگی هبومبایی . راستی تازگیا لوله جارو برقی شده بازیچه جدیدت حالا عکساشو واست میذارم تا ببینی چه شیطون شدی نازگلکم . سارینا و تلفن جدید (نمای بالا ) سانی در حال خوردن سیم تلفن بقیه ع...
17 ارديبهشت 1391

صندلی مخصوص سارگلی

چند روز پیش دیدم سانی خانوم بلای خوشمزه من سطل آجرهای اسباب بازیشو واروونه میکنه خودش عقب عقب میره میشینه روش . مامان جوون هم خونمون بود اینقدر دوتایی از این کارت خندیدیم . بعد یه دفعه یادم اومد یه چهار پایه کوچیک دارم که گذاشتمش توی یکی از کابینت های آشپزخونه زود رفتم آوردمش . تا دیدی کلی ذوق کردی بعد هم خودت اومدی نشستی روش . حالا دیگه این 4پایه شده صندلی مخصوص سانی خانوم همه جا با خودش میبردش حتی روی تخت خواب . این روزا مواقعی که میخوای غذا بخوری با این صندلی مخصوص میشینی روبروی تی وی و کارتون نگاه میکنی منم به شما غذا میدم . البته اینو هم بگما شما این صندلی رو به این خاطر دوست داری که هیچ حصاری دورش نیست و خودت راحت میتونی بشینی و بلند ش...
11 ارديبهشت 1391

کلمات جدید سارگلی

عشق مامان این روزا مثل طوطی شده وقتی ازش میخوای یه کلمه رو بگه یا عین خودمون میگه یا اگر نتونه یه چیزی سر هم میکنه تحویلمون میده . دیروز مامان جوون ( مامان بابایی ) عمه مریم و عمه فاطمه ( عمه های دوقلووت ) عمو مسلم و پسرش محمد رضا اومدن خونمون . یه عالمه واسشون حرف زدی و عمه مریم کلی ازت فیلم گرفت . منم به عمه فاطمه گفتم که موهاتو خوشگل کنه آخه خیلی موهاتو دوست داره  و قشنگ درستش میکنه. تو هم که از مهمون خیلی خوشت میاد مرتب ذوق میکردی و خوشحال این ور و اون ور میرفتی و شیطنت میکردی . خانوم خانوما دیروز از صبح که بیدار شدی اصلا نخوابیدی تا شب ساعته 9.30 دیگه خوابت برد ( البته به اندازه دو تا نیم ساعت خوابیده بودیا ولی در مقایسه با هر روز ...
2 ارديبهشت 1391

اولین دندان شیری سارگلی

روز یک شنبه بابایی زنگ زد گفت که واسه فردا مرخصی بگیرم تا بریم ارسنجان خونه خاله فاطمه چون وسط هفته بود و خاله فاطمه هم سر کار بود نمیخواستم بخاطر ما مرخصی بگیره به بابایی که گفتم گفت حالا شما مرخصی بگیر یه جا میریم میگردیم . (خاله فاطمه یه دختر نازگلی داره از شما تقریبا 8 ماه بزرگتره اسمش ثنا هست تو اونو انا صدا میکنی ) یک شنبه شب با بابایی رفتیم خونه مامان جوون ( مامان بابایی ) پیش عمه سعیده آخه تازه از سفر تایلند امده بودن . 4 دست لباس خوشگل هم واسه شما آورده بودن دستشون درد نکنه . راستی عمه سعیده یه پسر خوشگل داره اسمش آقا پرهامه که از شما یک ماه و نیم کوچیکتره تو صداش میکنی پرپر . با دیدن پرهام کلی ذوق کردی و همش میگفتی پرپر میخواستی بغ...
29 فروردين 1391

سارینا و آب بازی

دخمل ناز مامان عاشق آب بازی هست . تا میگم بریم حمام میدوه میره پشت در حمام میاسته و مرتب میگه امام امام . جدیدا یه استخر بادی کوچولو واست خریدم که بشه توی حمام ازش استفاده کرد . چند روز پیش با مامان جوون و خاله محبوبه بادش کردیم منم دیدم خیلی دوستش داری رفتم پر از آبش کردم بعد با خاله محبوبه بردیمت حمام . وای اینقدر آب بازی کردی و با دستای خوشگلت زدی روی آب که منو خیس خیس کردی . وقتی میزدی  روی آب و آبها رو پخش میکردی از خوشحالی جیغ میزدی . اون روز به سختی از حمام آوردیمت بیرون . دو شب پیش هم خودم بردمت حمام هر کاری کردم نمی اومدی بیرون با دستای خوشگلت محکم دو طرف تشتو گرفته بودی تا نیارمت بیرون منم به ناچار بهت دروغ گفتم  که بدو ب...
24 فروردين 1391

ماجرای مسافرت

خوب مامانی امروز میخوام ماجرای سفر بندر عباس رو بنویسم روز 26 اسفند 1390 ساعت 8:30 شب ما بلیط داشتیم که بریم بندر عباس و بابایی رو ببینیم . دایی محمود و دایی مهدی ساعت 7 شب آمدن دنبالمون و ما رو بردن فرودگاه . سانی شیطون هم که عاشق بیرون رفتنه یه عالمه ذوق میکرد . توی سالن انتظار فرودگاه سانی خانوم رفته بود روی یه صندلی ایستاده بود و واسه پشت سریهاش نمایش اجرا میکرد . توی این عکس ببینیدش :     بابایی هم همش منتظر ما بود و مرتب تماس میگرفت . خلاصه سوار هواپیما شدیم و سانی خانوم عین یه دخملی خوب اصلا مامانیشو اذیت نکرد . یه خاله هم پیدا کرده بود و کلی باهاش سرگرم بود . الهی فدات شم مامانی اصلا فکر نمیکردم اینقدر خوب و ا...
19 فروردين 1391

رفتارهای زیبا ( قسمت 3 )

دخملی خوشگل جدیدا کارای زیادی انجام میدی . یه تعدادشو که یادمه واست مینویسم مامانی : تاپو تاپو تاپ تاپ تاپو ... میخ یا 3 پایه یا کدو که واست میخونم با دستای خوشگلت میزنی روی کمرم و بعد انگشتتو عین میخ فرو میکنی توی کمرم (قربون انگشتای نازت مامانیییییییییی . راستی اینو بابایی یادت داده ) وقتی میگم سارینا خوشگل کیه ناز کیه زود میگی مامان تا میگیم سارینا سجده کن بلافاصله خم میشی سرتو میرسونی به زمین و سجده میکنی به آبنبات ، آب بازی و آب بده میگی آب ا ده ( وقتی آبنبات میخوای میری به خاله محبوبه جعبه آبنبات رو نشون میدی و میگی آب ا ده ، میگم سارینا مامانی بریم حمام میگی امام میگم آب بازی میگی آب ا ده ( راستی دیشب رفتیم حمام کلی آب بازی کر...
17 فروردين 1391