اولین مسافرت سانی کوچولو
سلام خاله های خوب . چند مدت پیش گفتم که بابای سانی به خاطر پروژه جدید کاری که مربوط به پتروشیمی بندر عباس میشه رفته بندر عباس و من و سانی نفسی خونه تنها هستیم . چند مدت پیش با بابایی تصمیم گرفتیم که چون امروز هم آخرین روز کاریه بابایی میشه من و سانی هم جمعه بریم بندر عباس یه چند روزی با بابایی همه جا رو بگردیم . البته من و بابایی تا حالا چندین بار واسه تفریح رفتیم بندر عباس ولی این اولین مسافرت سانی خوشگل منه . آخه از وقتی بدنیا اومده من از ترس اینکه فسقلیم اذیت نشه هیچ حا نبردمش الان هم یه خورده ترس دارم دعا کنید آب و هوا روی دخملیم اثر نذاره و اذیتش نکنه . خاله های مهربون ما فردا 26 اسفند ماه 1390 ساعت 8 شب پرواز داریم به سمت بندر عباس . . ایام تعطیلات شاید نتونم زیاد بهتون سر بزنم . از الان میگم که دل من و سانی کوچولو واسه همتون ، دخترا و پسرای گلتون تنگ میشه . پیشاپیش سال نو رو به همتون تبریک میگم انشالله که سال خوبی رو شروع کنید .
خوب حالا چند تا عکس جدید از سانی میذارم و از شیطونیاش میگم .
چند روز پیش خونه مامان جوون بودیم سانی داشت غذا میخورد ( سانی عادت داره موقع غذا خوردن راه میره منم باید پشت سرش برم و بهش غذا بدم ) یه دفعه دیدم سانی نیستش بعد از توی آشپزخونه صدا شنیدم رفتم دیدم بله این فسقلی خانوم ما رفته سر سبد پیازی و داره با پوست پیازها بازی میکنه اینم عکس شیطونک من :
و طبق معمول من گفتم مامانی داری چیکار میکنی و اونم برگشت واسه اینکه نشون بده کارش هیچ اشکالی نداره واسم لوس شد ( لوس شدن سانی اینطوریه که دهنشو مثل عکس زیر باز میکنه . وای دور دهنشو ببینید غذا چسبیده الهی فدات شم گل نازممممم )
بقیه شیطنتها در ادامه مطلب . . .
من نمیدونم این دخملیه گل من چه علاقه ای به کابینت آشپزخونه داره . مامانم توی یکی از کابینتهاش روغن و مواد شوینده و این جور چیزا رو گذاشته سانی به این کابینت علاقه شدید داره . تو رو خدا عکس این فسقلی رو ببینید
اینم یه عکس خوشگل از خواب سارینا با عروسکی که خودش به اسم نی نی میشناستش . هر عروسکشو با یه اسم میشناسه و وقتی که میگیم برو بعنوان مثال نی نی رو بیار میره میاره . یه عروسک دیگه داره که دختر سانی هست یکی دیگش نی نی هست در ابعاد کوچیکتر یکی رو با اسم ماتاتا میشناسه یه پروانه داره که با همین اسم میشناستش و خودش بهش میگه پر پر . بعد سر فرصت عکساشونو میذارم ) چون من باید صبح زود که میام سر کار سانی رو هم ببرم خونه مامانم سانی نفسی هم سحر خیز شده ولی چند روز پیش اینقدر خسته بود که از اتاق که اومد بیرون حین بازی کردن با عروسکش روی زمین خوابش برد