این روزها
سلام عزیز دل مامان . معذرت خیلی وقته واست مطلب نذاشتم گل دخملی .اینقدر ماشالله خوشمزه شدی و کارا خوشمزه میکنی که مامانی دیگه نمیدونم کدومشو واست بنویسم . حرف زدنت که دیگه نگووووو هر چیزی رو که میگیم تکرار میکنی حالا یا درست یا غلط ولی به هر حال نشون میدی که داری حرف میزنی و توی جمع شرکت میکنی .خاله محبوبه بهت میگه سانی بیا با هم حرف بزنیم و شروع میکنه به بچه گونه حرف زدن تو هم همینطوری الکی جوابش میدی ( البته در جواب حرفای خاله همش یه کلمه رو تکرار میکنی ) الهی قربونت برم شیرین زبون من
عاشق بله گفتناتم . صداتو ذخیره میکنم تا وقتی بزرگ شدی ببینی چقدر قشنگ میگفتی بله . راستی خاله محبوبه هم میگه عاشق صدای دخترونته ( آخه وقتی میخوای حرف بزنی صداتو خیلی ظریف میکنی و با ناز و عشوه حرف میزنی . دوستت دارم گلی جوونمممممممممممم )
هفته گذشته دو بار رفتیم باغ . به تو خیلی خیلی خوش گذشت مامانی . اینقدر بازی کردی که حسابی خسته شدی و توی شلوغی که هیچ وقت نمیخوابیدی خیلی راحت خوابیدی . البته بعد از بیدار شدن هم دست از شیطونی برنداشتیا . یه روزش که عمو علی رو حسابی خسته کردی . دست عمو علی درد نکنه همش مواظبت بود و باهات بازی میکرد . یه عالمه با عمو آب بازی کردی و خودتو خیس کردی . از اون روز تا حالا موقع غذا خوردن حتما باید باهات آب بازی کنم تا غذا بخوری نمیدونم کی این عادت درست میشه خودت هم میگی آب بادی دغا ( به غذا میگی دغا به هر چیزی هم که مربوط به غذا میشه هم میگی دغا . اون روز رفتیم خانه کودک واست کفش بگیریم خودت رفته بودی سراغ قاشق چنگالا و مرتب میگفتی دغا دغا . خانومی که تو مغازه هست تو رو میشناسه گفت این چی داره میگه گفتم منظورش غذا هست اینقدر خوشش اومد . یه قاشق چنگال واست گرفتیم خانومه میگفت سارینا چقدر با این قاشق چنگاله دغا خوشمزه میشه )
اینم چند تا عکس خوشگل از دخملی خوشگل
این عکس رو روز جمعه بابایی توی باغ ازت گرفته (راستی بابایی از این لباس قهوه ایه خیلی خوشش میاد )
اینم یه عکس از نماز خوندن دخملی گلم
بازم میگم تریپت منو کشته ماماننننننننننن ( راستی کفشی که توی این عکس پوشیدی خاله زهره ( خاله مامان ) قبل از به دنیا اومدنت از مکه واست اورده دستشون درد نکنه )