فرشته ماه من

سلام گلكم . امروز يه روز خوب ديگه از زندگي با تو رو شروع كردم . امروز هم بابايي صبح زود رفت گچساران واسه ديدن يه پروژه و من خودم بردمت خونه مامان جون . البته دوست بابايي كه اسمش عمو حسين هست مياد دنبالمون ( بابايي بهش مي گه عمو آمپولي ) خاله محبوبه اومد جلوت و تو رو بغل كرد و با خودش برد . اينقدر عجله كرده بودم كه شيشه شيرتو خونه خودمون جا گذاشتم و مجبور شدم يه بار ديگه برم و از خونه بيارم . انشالله كه امروز شيرتو خوب بخوري و دخمل گلم از ديروز حالش بهتر شده باشه . منتظر ميمونم تا مامان جون زنگ بزنه و بگه كه دخملم غذاهاشو خوب مي خوره . ديروز مامان جون براي اولين بار واست پوره سيب زميني درست كرده بود و انگار تو دوست داشتي و خوردي . ديشب هم مامان جون واست نشاسته درست كرد و تو 5 تا قاشق خوردي . بعد هم برديمت حمام . اينقدر توي آب بازي كردي و با دستاي خوشگلت روي آب زدي كه حسابي خسته شدي بعد كه اومديم بيرون راحت خوابيدي الهي قربونت برم كه خيلي هم خوش خوابي. خيلي دوستت دارم فرشته كوچولوي من . راستي مي خوام در مطالب بعدي كه واست مينويسم در مورد روزهاي بدو تولد هم حرف بزنم و عكساي خوشگلت رو هم توي سايت بذارم . اميدوارم وقتي بزرگ شدي و اينا رو ديدي از خوندنشون لذت ببري .