تولد مامانی
با اجازه گل دخملی این پست رو تخصیص میدم به خودم ( مامانی ) . روز پنج شنبه 11 خرداد روز تولد مامانی بود (مامانی 30 ساله شد هورااااااااااااااااااا ). معمولا هر سال یه جشن کوچولو میگرفتیم ولی امسال بابایی بندر عباس بود و اصلا حال نمیداد بخوایم جشن بگیریم ( البته بنده خدا بابایی اومدنااااا ولی دیگه دیر رسیدند اخه روز پنج شنبه ساعت 12 شب بابایی رسیدن خونه ) پارسال هم بابایی این روز رو بندر عباس بودن و ما خونه مامان جوون بودیم ولی دایی محمود واسم سنگ تموم گذاشتن و زحمت کیک و بقیه چیزا رو خودشون کشیدند ( دستشون درد نکنه اینم واسه داداشی گلم ) البته بابایی روز جمعه تلافی کردن شب هم ما رو به همین مناسبت بردن رستوران . اول قرار بود بریم شاندیز ( شاندیز بالای کوهه و هوای خیلی خوبی داره من و شوهری زیاد اونجا رفتیم ولی تا حالا با گل دخملی نرفته بودیم ) ولی توی راه نظرمون عوض شد و رفتیم هفت خوان ، هفت خوان هم رستوران جدید و خوشگلیه . دست بابایی درد نکنه خیلی بهمون خوش گذشت و شب خوبی بود .از وقتی بابایی از بندر عباس اومدن خوش به حال من شده ها آخه گلی خانوم یه لحظه هم از باباییش جدا نمیشه
جالب اینجاست که من و بابایی هر دو متولد خردادیم ( بابایی هم متولد 16 خرداد هستند ) در ضمن مراسم عقدمون هم توی خرداد بوده ( 31 خرداد ) .
پیشاپیش روز مرد رو هم به شوهری و پدر عزیزم تبریک میگم . خیلی دوستتون دارم و آرزویم سلامتی و عمر طولانی شماست .
دلم شده غرق سرور و شعف
کعبه شده بهر علی یک صدف
مرغ دلم رها شده به سوی
ایوان باصفای شاه نجف
اینم چند تا عکس خوشگل که دیشب از دخمل خوشگل خودم گرفتم