سارینا و خاطرات چند روز گذشته
روز جمعه (5 خرداد 91 ) من و سانی گلی ساعت 7.45 از خواب بیدار شدیم . تا از خواب بیدار شدن تقاضای تماشای ترانه های خاله ستاره کردن . سارینای عزیزم این روزها علاقه خاصی به ترانه های خاله ستاره پیدا کرده از خواب که بیدار میشه میگه اتاته ( گل دخملی مامان به ستاره میگه اتاته ) از بیرون که میایم خونه زود میدوه جلو تلویزیون و میگه اتاته ، خلاصه در طی روز ده ها بار ترانه های خاله ستاره رو میبینه ( دست خاله ستاره جوون درد نکنه ) شیر ، میوه ، غذا و همه چیزشو حتما باید در حال تماشای ترانه های خاله ستاره بخوره . خوب داشتم در مورد روز جمعه میگفتم . بعد از خوردن شیر و تماشای یه سری کامل ترانه ها گل دخملی رو بردم حمام دوش گرفت ( الهی قربونش برم که عاشق حمام و آب بازیه توی حمام واسه هیچ کاری اذیتم نمیکنه خیلی راحت میشینه و اجازه میده تا خوب و درست بشورمش ) بعد هم از حمام اومد و صبحونه خورد ساعت حدودای 10.30بود که خوابید. منم تو این فرصت وسایلتو جمع کردم اخه قرار بود بریم خونه مامان جوون ( مامان بابایی )
ساعت 12.30 عمه سعیده با عمو قاسم اومدن دنبالمون تا با هم بریم ( دستشون درد نکنه ) خلاصه بگم روز جمعه خونه مامان جوون خیلی بهت خوش گذشت حسابی بازی و شیطونی کردی . با آقا پرهام خیلی بازی کردی . جدیدا به پرهام میگی پربام ( آخه قبلا بهش میگفتی پر پر ) بغلش میکردی و میبوسیدیش . شما دو تا وروجک یه عالمه شیطنت کردینو بنده خدا مامان جوون هم حسابی اذیت شدن . اون روز دخملی شیطون من اصلا نخوابید تازه آقا پرهام هم که خوابید شما اینقدر شیطنت کردی که بیدارش کردی .خلاصه کاری که شما نکردی . جایی که سر نزدی دیگه نبود .
روز شنبه هم مادر جوون ، عمه فاطمه ، عمه مریم ؛ عمه سعیده ،عمو قاسم و آقا پرهام اومدن خونمون و شما از دیدنشون یه عالمه ذوق کردی و خوشحال شدی ( فدای مهربونیات مامانی که عاشق مهمونی ) مرتب به صورت پرهام نگاه می کردی و اسمشو صدا میزدی . همه اسباب بازیهاتو ریختی تا با پرهام بازی کنی و خلاصه دوباره کلی بهت خوش گذشت
بعد از اینکه مادر جوون اینا رفتن فاطمه گلی ( دختر عمو علی ) زنگ زد که اگه سانی خانوم طلا بیداره بیان دیدنش که خوشبختانه بیدار بود و عمو علی و زن عمو شهناز و فاطمه گلی اومدن خونمون . شما تا فاطمه رو دیدی گفتی پا ته ته و رفتی بغلش بعد هم که دیگه از بغل عمو علی پایین نمی اومدی و طبق معمول یه عالمه عمو رو اذیت کردی . در اخر هم میخواستی با عمو بری که به سختی شما رو سرگرم کردم تا مهمونامون بتونن از دست شما فرار کنن
دیروز هم با مامان جوون و دایی محمود رفتیم بیرون و یه گشتی تو خیابون زدیم و شما خیلی خوشحال بودی و لذت بردی . عاشق ماشین سواری و چرخیدن تو خیابون هستی ( دوستت دارم نفس ماماننننننننن )
حرفای جدیدی سارینا :
چطوری ----> چوتویییی
دست نزن ---- > ددد نزنننننن
مال منه ---- > مای منههههه
وقتی میخوای بلند شی و به سختی میخوای کاری رو انجام بدی میگی ااااا ییییی (علی )
این روزا وقتی ازت میپرسم سارینا دخمل تپلیه مامانه میگی ب یهههههه
عکسهای سانی ناز گل مامان رو در ادامه مطلب ببنید . . .
سانی در حال تماشای ترانه های خاله ستاره
سارینا دخملیه ناز و متفکر مامانی
سانی مو فرفریه متعجب
سارینای خوش خنده ( قربون خندیدنت مامان. ایشالله سالم باشی و همیشه گل خنده رو لبات باشه عزیز دلم . خیلی دوستت دارممممممممممممم )