سارینا و خانه عمو علی
عمو علی ، عموی من میشن و من و سارینا خیلی دوستشون داریم . فاطمه خانوم گل که یکی از خواننده های پر و پا قرص وبلاگ سانی هست دخمل عمو علی هستن که الان کلاس سوم راهنماییه . دخمل خوب و مهربونیه که عاشق بچه هاست و سانی رو هم خیلی دوست داره . در ضمن یه دخمل عموی دیگه دارم به اسم سمیرا که اونم عاشق بچه هاست بهتر اینو بگم بچه های عمو علی کلا مهربون و بچه دوست هستند . همینطور خودشون و خانومشون ( شهناز خانوم ) روز 5 شنبه بعد از ظهر من و سانی با هم رفتیم خونه عمو علی . خونه عمو یه حیاط بزرگ داره . سانی خانوم بلا یه عالمه توی حیاط شیطنت کرد و با عمو توپ ( یا به قول سانی بوپ ) بازی کرد . بنده خدا عمو حسابی خسته شدن دستشون درد نکنه . آخه عمو علاوه بر بازی با سانی مرتب هم مواظب بودن سانی از سکو نیافته . بعد از یه عالمه بازی عمو علی سانی رو بردن تو کوچه تا سانی خانوم کوچه گردی هم داشته باشن .
خلاصه بعد از کلی شیطنت سانی خانوم گرسنه شدن نشستن بغل پسر عموم که اسمش سعید هست ، و ماشالله یه کاسه سرلاک رو ظرف مدت خیلی کوتاه خوردن در اخر هم بلند شدن و گفتن اوردمممممم البته دست آقا سعید درد نکنه مهارت خاصی در غذا دادن به بچه ها داره . بعد هم با آقا سعید رفتن پشت بام یه سری به کبوتر های اون یکی پسر عموم که اسمش حمید هست بزنن . من و فاطمه و سمیرا هم رفتیم پشت بام دیدیم این سانی خانوم پر دل و جرات رفته تو خونه کبوترها و دنبال کبوتر ها افتاده تا بگیرتشون ( دبوتر دبوتر هم میگفت ) . من که مامانشم میترسیدم و جیغ میزدم نمیدونم سانی چرا نمیترسید حالا بریم سراغ عکسهای سانی خانوم خوشمل بلااااااا
ثنا خانوم عزیززززممممم ( دخملی خواهرم فاطمه ، دخمل خاله سانی که بهش میگه انا )
بقیه عکسها در ادامه مطلب . . .
سانی و عروسکاش ( البته مقداری از عروسکاش ) این عکس رو به سختی گرفتم اخه اصلا یه جا ثابت نمی نشست
نمای بهتر
سانی خانوم و کبوترااااااااااا
بعد از یه عالمه اذیت خسته شدن و پایین آکواریوم ماهی ها نشستن البته دیگه دستشون به ماهی ها نمیرسید وگرنه . . .( اینو هم بگم خودش به ماهی اشاره میکنه و میگه مایی )