ساريناسارينا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

سارينا هديه خوب خدا

تولد مامانی

با اجازه گل دخملی این پست رو تخصیص میدم به خودم ( مامانی ) . روز پنج شنبه 11 خرداد روز تولد مامانی بود (مامانی 30 ساله شد هورااااااااااااااااااا ). معمولا هر سال یه جشن کوچولو میگرفتیم ولی امسال بابایی بندر عباس بود و اصلا حال نمیداد بخوایم جشن بگیریم ( البته بنده خدا بابایی اومدنااااا ولی دیگه دیر رسیدند اخه روز پنج شنبه ساعت 12 شب بابایی رسیدن خونه ) پارسال هم بابایی این روز رو بندر عباس بودن و ما خونه مامان جوون بودیم ولی دایی محمود واسم سنگ تموم گذاشتن و زحمت کیک و بقیه چیزا رو خودشون کشیدند ( دستشون درد نکنه اینم واسه داداشی گلم ) البته بابایی روز جمعه تلافی کردن شب هم ما رو به همین مناسبت بردن رستوران . اول قرار بود بریم شاندیز (...
13 خرداد 1391

سارینا و خاطرات چند روز گذشته

روز جمعه (5 خرداد 91 ) من و سانی گلی ساعت 7.45 از خواب بیدار شدیم . تا از خواب بیدار شدن تقاضای تماشای ترانه های خاله ستاره کردن . سارینای عزیزم این روزها علاقه خاصی به ترانه های خاله ستاره پیدا کرده از خواب که بیدار میشه میگه اتاته ( گل دخملی مامان به ستاره میگه اتاته ) از بیرون که میایم خونه زود میدوه جلو تلویزیون و میگه اتاته ، خلاصه در طی روز ده ها بار ترانه های خاله ستاره رو میبینه ( دست خاله ستاره جوون درد نکنه ) شیر ، میوه ، غذا و همه چیزشو حتما باید در حال تماشای ترانه های خاله ستاره بخوره . خوب داشتم در مورد روز جمعه میگفتم . بعد از خوردن شیر و تماشای یه سری کامل ترانه ها گل دخملی رو بردم حمام دوش گرفت ( الهی قربونش برم که عاشق حمام...
13 خرداد 1391

سانی و مطب خانوم دکتر

چند روز پیش دخملیمو واسه معاینه بردم پیش خانوم دکترش ( خانوم پور آرین ) .اول که همه جای مطب رو به خوبی بررسی کرد به اکواریوم ماهیها سر زد و مایی مایی کرد . چند سری پیش خانوم منشی رفت ببینه اون پشت میز چه خبره . سر گرم عروسکا و وسایل بازی توی مطب شد . هر نی نی که میومد ذوقشو میکرد و می گفت نو نو . خلاصه اولش به این منوال گذشت تا ما رفتیم تو مطب هم خوب بوداااااااااا ولی همینکه خانوم دکتر بنده خدا از سر جا بلند شدند تا این فسقلی ما رو معاینه کنند چشمتون روز بد نبینههههه یه گریه ای سر داد که نگو و نپرس خیلی عجیب بود مامانی اخه چرااااااااااا ؟؟؟؟ به قول خانوم دکتر فکر کنم اون روز اصلا رو مد نبودی آخه وقتی میخواستیم از مطب بیایم بیرون گفتند خان...
4 خرداد 1391

سارینا و خانه عمو علی

عمو علی ، عموی من میشن و من و سارینا خیلی دوستشون داریم . فاطمه خانوم گل که یکی از خواننده های پر و پا قرص وبلاگ سانی هست دخمل عمو علی هستن که الان کلاس سوم راهنماییه . دخمل خوب و مهربونیه که عاشق بچه هاست و سانی رو هم خیلی دوست داره . در ضمن یه دخمل عموی دیگه دارم به اسم سمیرا که اونم عاشق بچه هاست بهتر اینو بگم بچه های عمو علی کلا مهربون و بچه دوست هستند . همینطور خودشون و خانومشون ( شهناز خانوم ) روز 5 شنبه بعد از ظهر من و سانی با هم رفتیم خونه عمو علی . خونه عمو یه حیاط بزرگ داره . سانی خانوم بلا یه عالمه توی حیاط شیطنت کرد و با عمو توپ ( یا به قول سانی بوپ ) بازی کرد . بنده خدا عمو  حسابی خسته شدن دستشون درد نکنه . آخه عمو علاوه بر...
30 ارديبهشت 1391

میم مثل مــــــــــــــــــادر

خداوندا زیباترین لحظه ها را نصیب مادرم کن که زیباترین لحظه هایش را به خاطر من از دست داده است . مادرم دوستت دارم ، روزت مبارک … . . تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه دلم از عطرتو سرشار است از تبار فاطمه ای وگویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشته اند پس همیشه دعایم کن چراکه دعایت سرمایه فردای من است . . مادر بودن سخت ترین و  پرمشقت ترین کار دنیا است که تا آخر عمر هم بازنشستگی ندارد و تنها حقوقی که بابت آن طلب میکند اندکی عشق است مادرم تورا عاشقانه دوست دارم و با تمام وجودم به تو عشق میورزم . . گرامیداشت روز مادر، گرامیداشت فرشته ای آسمانی است که خداوند به هر انسانی در روی زمین یکی از آنها را هد...
23 ارديبهشت 1391

تصاویر جدید سانی نازگل مامان

سلام نازگل مامان . اول چند تا کلمه جدید که یاد گرفتی رو میگم بعد هم عکسای خوشگلتو که این چند روز گرفتم میذارم . دردیس = گردش ابار = شلوار اربه = شربت دبوتر  = کبوتر تارتووون = کارتون جدیدا به اخر اسمامون یی اضافه میکنی خیلی خوشگل میگی " بابایی " ، " مامایی " به من میگی مامان به مامان جوون میگی مامایی . در ضمن خاله محبوبه رو خودت " هبومبایی " صدا میکنی . وقتی میگیم بگو محبوبه میگی " م بوبه " ولی وقتی خودت میخوای صداش کنی میگی هبومبایی . راستی تازگیا لوله جارو برقی شده بازیچه جدیدت حالا عکساشو واست میذارم تا ببینی چه شیطون شدی نازگلکم . سارینا و تلفن جدید (نمای بالا ) سانی در حال خوردن سیم تلفن بقیه ع...
17 ارديبهشت 1391

صندلی مخصوص سارگلی

چند روز پیش دیدم سانی خانوم بلای خوشمزه من سطل آجرهای اسباب بازیشو واروونه میکنه خودش عقب عقب میره میشینه روش . مامان جوون هم خونمون بود اینقدر دوتایی از این کارت خندیدیم . بعد یه دفعه یادم اومد یه چهار پایه کوچیک دارم که گذاشتمش توی یکی از کابینت های آشپزخونه زود رفتم آوردمش . تا دیدی کلی ذوق کردی بعد هم خودت اومدی نشستی روش . حالا دیگه این 4پایه شده صندلی مخصوص سانی خانوم همه جا با خودش میبردش حتی روی تخت خواب . این روزا مواقعی که میخوای غذا بخوری با این صندلی مخصوص میشینی روبروی تی وی و کارتون نگاه میکنی منم به شما غذا میدم . البته اینو هم بگما شما این صندلی رو به این خاطر دوست داری که هیچ حصاری دورش نیست و خودت راحت میتونی بشینی و بلند ش...
11 ارديبهشت 1391

کلمات جدید سارگلی

عشق مامان این روزا مثل طوطی شده وقتی ازش میخوای یه کلمه رو بگه یا عین خودمون میگه یا اگر نتونه یه چیزی سر هم میکنه تحویلمون میده . دیروز مامان جوون ( مامان بابایی ) عمه مریم و عمه فاطمه ( عمه های دوقلووت ) عمو مسلم و پسرش محمد رضا اومدن خونمون . یه عالمه واسشون حرف زدی و عمه مریم کلی ازت فیلم گرفت . منم به عمه فاطمه گفتم که موهاتو خوشگل کنه آخه خیلی موهاتو دوست داره  و قشنگ درستش میکنه. تو هم که از مهمون خیلی خوشت میاد مرتب ذوق میکردی و خوشحال این ور و اون ور میرفتی و شیطنت میکردی . خانوم خانوما دیروز از صبح که بیدار شدی اصلا نخوابیدی تا شب ساعته 9.30 دیگه خوابت برد ( البته به اندازه دو تا نیم ساعت خوابیده بودیا ولی در مقایسه با هر روز ...
2 ارديبهشت 1391

اولین دندان شیری سارگلی

روز یک شنبه بابایی زنگ زد گفت که واسه فردا مرخصی بگیرم تا بریم ارسنجان خونه خاله فاطمه چون وسط هفته بود و خاله فاطمه هم سر کار بود نمیخواستم بخاطر ما مرخصی بگیره به بابایی که گفتم گفت حالا شما مرخصی بگیر یه جا میریم میگردیم . (خاله فاطمه یه دختر نازگلی داره از شما تقریبا 8 ماه بزرگتره اسمش ثنا هست تو اونو انا صدا میکنی ) یک شنبه شب با بابایی رفتیم خونه مامان جوون ( مامان بابایی ) پیش عمه سعیده آخه تازه از سفر تایلند امده بودن . 4 دست لباس خوشگل هم واسه شما آورده بودن دستشون درد نکنه . راستی عمه سعیده یه پسر خوشگل داره اسمش آقا پرهامه که از شما یک ماه و نیم کوچیکتره تو صداش میکنی پرپر . با دیدن پرهام کلی ذوق کردی و همش میگفتی پرپر میخواستی بغ...
29 فروردين 1391